امروز عمه غروب زنگ زد گفت غذا ميخريم ميايم خونتون  شوهرِ عمه ديگري اومد خونمون با بابام در رابطه با خودشُ عمه حرف بزنه كه البته داخلِ خونه نيومد تو حياط حرف ميزدن مامانم زنگ زد به عمه اينا كه اره فلاني اينجا اومده داره با فلاني حرف ميزنه فعلا نياين  كلي سرِ كوچه سرگردون بودن  مامانم دو طفلانِ مسلمُ اجير كرده بود كه سرُ صدا راه بندازن كه شوهر عمه معذب شه بره يا تلفنُ داد دو طفلانِ مسلم برن بدن بابا كه مثلا الكي يكي باهاش كار داره شوهر عمه معذب شه بره ديه شوهر عمه رفتُ عمهُ داييُ بچه هاشون اومدن  ولي خب كاشف به عمل اومد كه دمِ در همديگه رو ديدنُ گفتن اومديم شب نشيني غذاشون هم گذاشته بودن داخلِ ماشين مرغ سخاري خريده بودن سسِ انار ميزديمُ به دندون ميكشيديمُ با دختر عمه به يادِ وخت هايي كه با دختر عمه ها ميريم بيرون غذا ميخوريم گفتيم بالِ چَِررررب و ميخنديديم راجبِ عمهُ شوهر عمه حرف زدنُ راهكار ارائه دادن  عمه بيشتر از همه عصبانيُ ناراحت بود اين وسط شوخي هايي هم در اين رابطه ميشد از بقيه يِ قضيه يِ ازدواج اشتباهي هم حرف زدن يهو ديدم پسر عمه عصباني شد گفت گوه خورده ميريم با پسر دايي شيشه مغازشُ مياريم پايين و خيلي مصمم بود رو حرفش


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

pg-danesh تعمیر لباسشویی سامسونگ | تعمیر یخچال سامسونگ پایگاه اطلاع رسانی دانشجویان شورای دانش آموزی مدرسه بنت الهدی بلداجی Savannah تست کسب و کار آنلاین ^^ spiking my heart teacher کتاب یاب : کتاب خانه کتاب یاب و کتاب فروشی سالاری 09121013457